دوستم سلام از ندیدنت چند ماه می گذرد . و نبودنت و ندیدنت در دلم لانه کرده است . دلتنگت شده ام . کاش برگردی . کاش دوباره ببینمت . دلم حرف های نگفته ی زیادی دارد که تا تو نباشی بر زبانم جاری نمی شود . راستی هفته ی قبل " بت زیبای دیوانه ام را دیدم " سرگشته و غمگین بود . دوست داشتم نزدیک بروم اما نمی شد . چشم های غریبه در آنجا زیاد بود . صبر کردم جلسه تمام شود . اما او زود رفت . هر چه دنبالش گشتم پیدایش نکردم . من ماندم و حسرت ندیدنش . من ماندم و جای خالی ای که هیچ کس نمی توانست آن را پر کند . من ماندم و افسوس هایی مداوم . دعا کن برایم و زود به دیدارم بشتاب که سخت دلتنگم . دوست همیشگی تو شاه یحیی : به پیر میکده عهد کرده بودم برایت نامه ننویسم . اما چه کنم که دلتنگی امانم را بریده است و نمی توانم با آن کنار بیایم . پیش از این دلم را به نامه هایی که برایت می نوشتم خوش کرده بودم . همان نامه هایی که هیچ وقت نمی خواندی . همان نامه ها آری . ولی نمی شود و نمی توانم بر عهد خود پابرجا بمانم . تو که نامه هایم را نمی خوانی . پس نوشتن یا ننوشتن آن فرقی به حالت ندارد. دوباره می نویسم . دوباره برایت نامه می نویسم . من نمی توانم پابند عهدی باشم که از پس آن بر نمی آیم . از هفته قبل که از دور دیدمت دلم آتش گرفته است و چقدر آن روز دوست داشتم به تو سلام دهم و از احوالت جویا شوم . راستی چرا آنقدر زود رفتی . من دوست داشتم تا آخر تماشایت کنم . کاش دوباره ببینمت . شاه یحیی : به بت زیبای من قصه ی پدر برادر و مادرم قصه ای عجیب بود . بعد آن همه امید و انتظار و منتظر که قرعه ای به نامشان به کامشان و سفر سفر تا خدا ، تا مکه و منا سفر تا لحظه های غربت بقیع حریم امن آن حرم مسجدالحرام ، رفع تشنگی از شربت زلال زمزم خدا و آه ... لحظه ی عروج ، رفتنی عجیب . من میان آن همه زائری ، گلی ، پدر یا برادری ، پناه امن مادری و سایبان آن همه مسافر و کبوتران حرم را گم کرده ام . من پدر را جاگذاشته ام . شاه یحیی : به همه ی کسانی که در حادثه تلخ منا عزیزی از دست داده اند فاجعه غمبار منا در روزهای اوج بندگی شیرینی از جان مردم گرفت. وقوع این حادثه را به همه ی مسلمانان و مخصوصا مردم مهربان ایران و ساحت مقدس حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی تسلیت عرض می کنیم و امیدواریم این آخرین باری باشد که نام حکومت منحوس سعودی بر سرزمین های امن اسلامی ( مکه و مدینه ) برده می شود . شاه یحیی و پیرمیکده مرداد ، ماه مغروران است و چه می شود کرد ! بالاخره طرفدار زیاد دارند ومن هم یکی از آن بدبختانم مگر می شد به تو تبریک گفت ! روز تولدت را می گویم .. شاید هم من کمی مغرور شدم .. تنه ام به تنه ی تو نخورد ، ولی شاید نگاه هم تنه می زند ! با این حال غرور من همیشه یک جایی تمام می شود .. جایی که هنوز دیر نیست پس تا مرداد تمام نشده ، ماه تولدت را تبریک می گویم .. هر چند که فقط یک درصد احتمال دارد این را بخوانی .. فقط یک درصد ! وهمین یک درصد هم فقط برای دلخوشی ست و ته مانده ی امیدی که هنوز دارم و به همان زنده ام .. خیال نکنی فراموشت کردم ! نتوانستم و انگار نمی توانم .. شاید همه چیز عوض شد ! خدا را چه دیدی اینجا یا آنجا فرقی ندارد .. مهم ، زمانی ست که خدا بخواهد یک روز همه چیز عوض می شود و شاید به دل ما هم نگاه کنند به دل من و شاه یحیی
Design By : Pichak |