در آ ، که کران را برچیدم ، خاک زمان رفتم ، آب " نگر " پاشیدم . در سفالینه ی چشم ، " صدبرگ " نگه بنشاندم ، بنشستم . آیینه شکستم ، تا سرشار تو من باشم و من جامه نهادم . رشته گسستم . زیبایان خندیدند ، خواب " چرا " دادمشان ، خوابیدند . غوکی می جست ، اندوهش دادم و نشست . در کشت گمان ، هر سبزه لگد کردم . از هر بیشه ، شوری به سبد کردم . بوی تو می آمد ، به صدا نیرو ، به روان پر دادم ، آواز " در آ " سر دادم . پژواک تو می پیچید ، چکه شدم ، از بام صدا لغزیدم ، و شنیدم . یک هیچ تو را دیدم و دویدم . آب تجلی تو نوشیدم و دمیدم . " سهراب سپهری " برگرفته از " شرق اندوه "
نوشته شده در سه شنبه 94/10/29ساعت
1:15 صبح توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |
Design By : Pichak |