سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاه یحیی و پیر میکده

 حرومت باشه این احساس زیبا

 تو که کاری نداری با دل ما

 سرم از بس خیالِت کرده دیگه

 به جای مغز ، قلبی آتشینه

 

 حواست نیست انگاری عزیزم

 میون این همه آدم که هستم

 به جان هردومون عاشق نمی شی

 تو که هرلحظه عاشق پیشه داری

 

 عزیزم،  شایدم اصلا  همینه

 چشات حتی یه بار ما رو ندیده

 همین فردا میام با عشق وامّید

 سرِ رات با نگاه و برگ سفّید

 

 همون لحظه رسیدی ، من می افتم

 تو برگم جمع  کنی می دی به دستم

 منم با یک غرور عاشقانه

 بگویم چند تشکر ، عاقلانه

 

 نگاهت چند اندازم که گفتم

 دلم را جمع می سازم که بُردم

 ولی فرداش وقتی که رسیدی

 خودت افتادی اول با کلاهی

 

 منم یک دفعه خیلی هول کردم

 کلاهو برسرت کردم عزیزم

 تو خندیدی ومن هم خنده کردم

 غباری آمد و من عطسه کردم

 

 همان برگ سفید از دستم افتاد

 به سویش رفتم اما برده اش باد

 بچرخاندش همی در آسمان ها

 که این معنای عشق است ای زمین ها

 

 نگاهی دیگرت کردم عزیزم

 خودم را در دو چشمان تو دیدم

 عزیزم هر دومون یک نقشه داشتیم

 خبر از نقشه ی بالا نداشتیم

 

 به راستی نقشه ای زیبا کشیده

 خداوندی که آن بالا نشسته

 تموم آسمون ها و زمین ها

 نمی فهمند راز هستی اش را

 

 ولیکن عشق می داند که او چیست

 ولیکن عشق می داند که او کیست

                                                 پیرمیکده * ب. عشق. 93


نوشته شده در یکشنبه 93/2/21ساعت 1:6 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

 شاه یحیی

 می دانم که وقت نداری ،

 انتظار پاسخ ندارم  

 و تو را دوست دارم

 ...

 تو را همیشه دوست دارم

 برای همه چیز

 و بیشتر به خاطر اینکه

 انتظارنداری به بهانه ی رفاقت ،

 عوض شوم

 پیرمیکده *


نوشته شده در جمعه 93/2/19ساعت 11:13 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

 نمی گویم شعر می نویسم ،

 من فقط می نویسم

 هرآنچه دلم می خواهد

 گاهی به بهانه ی دلتنگی

 گاهی به بهانه ی فراق

 والان به بهانه ی خداحافظی ..

 او رفت

 با خداحافظی

 و با این جمله

 " دوستت داشتم و دارم "

 اما چه کسی باور می کند !

 این دوست داشتن را

 حتی خودش هم باورنداشت،

 پس رفت

 پیرمیکده * ب. م. ج.  18 اُ 93


نوشته شده در جمعه 93/2/19ساعت 10:30 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

شاه یحیی

سلام ،

باز هم تجربه ای تلخ

باز هم اشتباهی محض

از دلم رخ داد

و به راستی چه تلخ است

تجربه های تکراری

پیرمیکده * ب. م. ج. 93


نوشته شده در جمعه 93/2/19ساعت 10:18 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

برای دختر بی دست

و درخت گلابی ،

که  شاخه پر از میوه ی خود  را ،

عاشقانه  به سوی  او  خم کرد

و ملتمسانه  نزدیک شد

به دهان او ..

می نویسم متواضعانه ،

 با دو دست خاکی ..

پیرمیکده * ب.ز. گ 93

 


نوشته شده در سه شنبه 93/2/16ساعت 12:35 صبح توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

 Design By : Pichak