مساله ای نیست دیگر همه را حل کردم جز تو ... آنقدر آرزوی تمام شدنت را داشتم که یادم رفته بود سپاسگزاری ، وقتی تمام شدی پیرمیکده * ب. ن. ک. 93 خدایا از پس انتظار برنمی آیم من نباید عاشق شوم پیرمیکده *ب. م. ج. 93
تکرار می کنم تمام تکرار ها را ،
ولی سکوت می کنی ؟
بی قرار می شوم
و باز منتظرم ،
....
چرا سکوت می کنی ؟ !
شب ها بیدارم ،
روزها بی تابم
چرا سکوت می کنی ؟ !
مگر نگفته ای به من
بیش تر
از همه می خواهی خاطرِ مرا ...
تو هم دروغ گفته ای ؟ !
اصلا به دَرَک !
اینکه دروغ گفته ای ولی بیا
بیا و انتقام گیر
بیا قصاص کن مرا
بیا و بشکن تو مرا ،
صد بار کم است
من که هزار بار شکسته ام تو را..
بیا غرور
بیا که من به غیرِ تو
از همه زخم خورده ام !
بیا ولی بمان دگر
ازدل و من جدا نشو
با من و تن فدا نشو..
بیا که عاشقت شدم
بیا که فریاد شدم
چرا سکوت می کنی ؟ !
پیرمیکده * ب. م. ج. 93
شاید هم من باید سراغی از تو بگیرم !
اما نه
دیگر تکرار نخواهم کرد
و زیر پا نخواهم گذاشت
غرورم را
پیرمیکده *ب. م. ج. 93
می نویسم برای روزهای آینده ،
که تکرار نشود گذشته های بی حاصل ..
اما نه !
چندان هم بی حاصل نبودند
حاصلشان همین پشیمانی است
پیرمیکده * ب. م. ج. 93
Design By : Pichak |