می نویسم که گلایه ام تمام شود ..روزهای هدر رفته به فکر انتقام را ،
کاش منتظرت بودم ،
بی درد انتقام
بی کینه ،
شاید وقتی می آمدی دوباره عاشقت می شدم
پیرمیکده *ب. م. ج. 93
بیچاره خودم نه
بیچاره دلم
که سر ذوق آمده بود
پیرمیکده * ب. م. ج. 92
مغرور که هستی
زیباتری
هرچند که من
به امید مهربانی توام
ولی تو همینگونه باش
مغرور و نامهربان
من از مهربانی ها
بیشتر می ترسم
تو مرد باش
پیر میکده * ب. م. ج. 92
حق داری
تو را با من چه کار است
تو زندگی خودت را داری ..
اما آن روز
که به زندگی من آمدی
و اصرار کردی ..
فکر نکردی
من هم زندگی خودم را دارم ،
تو آن روز
دست از سرمن بر نداشتی
تا کم کم
صدایت کردم
و دلتنگت شدم
... اما امروز ، من
دست از سر تو برمی دارم ،
زیرا گفتی :
زندگی خودت را داری
و شرمنده ای
..
دست از سرت بر می دارم
نه اینکه دلتنگت نباشم
نه ،
ته مانده ی غروری دارم
که نه خودم ،
بلکه خدا برایم حفظ کرده است ...
پیرمیکده * ب. م . ج. 92
شما را به خدا ،
به وقت ،
به عدد ،
قسم می دهم ،
این تکیه کلام عاشقانه را
از روی زبانتان بردارید ،
روزی این زبانتان
بریده خواهد شد ،
اگر برای همیشه نگویید ...
و یا اگر دروغ گفته باشید،
از اول ،
که " دوستَت دارم "
پیرمیکده *ب. م. ج. 92
Design By : Pichak |