سخته.خیلی هم سخته.اینکه وقتی تو خونمون راحت نشستیم خبر اتفاقای غزه و یا نیجریه رو بشنویم.خیلیامون اخم می کنیم که اه باز داره اینارو نشون میده. توی غزه که عادیه اگه هر روز، کلی آدم-بچه،زن ،مرد،نظامی و یا غیرنظامی رو نکشن؛ انگار اتفاقی نیفتاده. عراق و افغانستان هم جای خود. تو نیجریه توراهپیمایی روز قدس 33 نفر شیعه رو کشتن. ما انگار نه انگار. آیت الله وحید خراسانی پیام تسلیت داده . باز ما ،انگار نه انگار... شاه یحیی:به خودم سلام شاید دوست داشتنی ترین بت زیبای دنیا تو باشی. دوست داشتنی تر از همه ی بت های زیبای دنیا. شاید که نه،حتما همین طوره وگرنه اسمت که " بت زیبای من" نمی شد. دلم برات تنگ شده. دلم برای نامه نوشتن برای تو تنگ شده. دلم برای صدا زدنت تنگ شده. دلم برای دیدنت تنگ شده. دلم برای نگاه کردنت تنگ شده. دلم حتی برای از دور دیدنت هم تنگ شده. جواب نامه دادن کار " بت زیبای من " نیست؛ ولی تو جواب نامه من رو بنویس. آدرس منو که می دونی؟ به ته ته قلبت رجوع کن؛حتما پیداش می کنی. حتما حتما پیداش می کنی. شاه یحیی:به " بت زیبای من" سلام ، مطلبی برات نوشتم،موقع امضا برات شریک گذاشتم. دستم به دکمه اشتباهی خورد و یادداشت پرید. انگار نباید شریک داشته باشی. حتی اگه اون شریک " بت زیبای من " باشه. دلم برات تنگ شده. شاه یحیی:به پیر میکدهسلام
"دلم برایت تنگ شده" کمترین چیزی است که می توانم برایت بگویم.
حتی" دلم برایت لک زده "هم به پای حال دل من نمی رسد.
اینکه نامه هایم را نمی خوانی ناامید کننده تر از آن است
که انتظار دارم.
هر چند که هیچ وقت،هیچ نامه ای از من نخوانده ای.
باز می نویسم.
هر آنچه در قلبم مانده است را می نویسم.
بی کم و کاست.
نمی توانم بگویم حتی اگر آن را نخواندی
دلم نمی آید هیچ،
طاقتش را هم ندارد.
لااقل آرزوی خواندن نامه هایم کمی سرگرمم می کند.
آرام اما نه،
با تو دروغ نمی گویم
با یادت و بی تو مرا آرامی نیست.
خدا هم که نیستی که یادت آرامم کند.
پس من می مانم و همه ی بی قراری هایی که حتی
شنیدنش آزارت می دهد.
من اما خسته نخواهم شد.
نامه خواهم نوشت.
آنقدر که دیگر نتوانی آن را بی جواب بگذاری.
شاه یحیی:به "بت زیبای من"
روزگار عوض شده است.
من عادت داشتم به خانه سرنزنم و
تو در خانه منتظر که کی می برگردم.
من عادت داشتم که نامه های تورا بی جواب بگذارم
و تو هر روز نامه ای جدید برایم بنویسی.
من عادت داشتم تنهاتنها و بی خبر از خانه دور شوم
و نمی دانم چقدر منتظرم بودی تا مرا دوباره ببینی.
حال اهل شده ام؛
هر شب سر ساعت در خانه منتظرت هستم.
و بعد از انتظاری طولانی ،کاغذی را برایت سیاه می کنم؛
شاید که برگردی.
نامه ام را نخوانده رها نکن؛
هر چند که شبیه نامه ی شوهران رفیق باز شده باشد.
نامه ام را نخوانده و بی جواب رها نکن.
برگرد؛
به خانه ات برگرد.
این خانه همان اندازه که برای من جا دارد برای تو هم جا دارد.
به خانه ای که خود ساخته ای برگرد.
برگرد؛
هنوز هم هم خانه ایم.
شاه یحیی:به پیر میکده.
Design By : Pichak |