سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاه یحیی و پیر میکده

برای خاص ترین مخاطب دنیا:


انگار وقتی از کسی یا چیزی دل بکنی؛

تازه به دستش آورده ای .

آری باز هم تو را دیدم.

هم در خواب

و هم در بیداری.

دوستت دارم.


شاه یحیی:به: بت زیبای من


نوشته شده در جمعه 93/8/2ساعت 10:49 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

خیلی زود به نامه ای خواهم رسید که نمی دانم شماره اش چند است.

شاید فکر کنی کم حوصله ام.

نمی دانم.

ولی گمان نمی کنم

آخر دنیا خیلی زود کوچک بودنش را نشانم داد.

درست است

دیروز را می گویم.

قبلش سلام

به جای دیروز.

دیروز دوست داشتم با تمام وجود به تو سلام کنم اما

نشد.

زبانم قفل بود و دلم به تپش گرفتار.

و تو هم بی تفاوت .

انگار نه انگار که من را دیده ای.

البته رسم عاشقی این نیست که بی سلام از کنار یارت بگذری

ولی تو جای من

اگر عاشق بودی غمت را بر یارت تحمیل می کردی؟

گمان نکنم.

من تا همیشه ساکت خواهم ماند

تا آن زمان که تو مرا بخواهی

و اگر هیچ گاه نخواهی مرا ببینی

ناراحت نمی شوم

و چون همیشه

مانند رهگذران از کنارت رد خواهم شد

بی آنکه حتی سنگینی نگاهم را حس کنی.


دوست دار تو



شاه یحیی :به : بت زیبای من :28 مهرماه 1393


نوشته شده در دوشنبه 93/7/28ساعت 11:54 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

رسم این بود که راه و رسم طریقت را پیر هر راهی می آموخت.

رسم این بود که کوتاهی ها را پیر یادآور می شد.

رسم این بود که خوب و بد هر داستان را پیر بیان می کرد

و اگر گلایه ای بود بر زبان پیر جریان می یافت و تذکر داده می شد.

پیر میکده،تو که بزرگ مایی،

تو را چه شده است که دیگر جویای حال مریدان خود نیستی؟

زمانه با تو چه کرده است که دیگر یادت رفته است راه را به بیراه رفتگان بیاموزی؟

تو آیینه وفاداری بودی و حالا سر نامرادی با ما گذاشته ای.

غم روزگار سنگین است.

با کلام زیبایت روان کن کنار آمدن با زمانه ی دون را.

شاه یحیی:به : پیر میکده


نوشته شده در دوشنبه 93/7/14ساعت 12:34 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

سلام .

عزیزم بت زیبای من سلام.

این نامه را در حالی می نویسم که خبری بسیار دردناک برای خودم دریافت کرده ام.

گویا دیگر تو را نخواهم دید.

خبر این است گویا دیگر قدم در آشناترین منطقه نخواهی گذاشت.

دیگر رفته ای.

ناراحتم.خیلی ناراحتم.

کاش یکی از نامه هایم را می خواندی.

کاش یک لحظه فکر می کردی کسی منتظر توست.

هرچند دیگر فایده چندانی ندارد.

اما مهربانم من همیشه برایت نامه خواهم نوشت

و همیشه منتظر جواب خواهم ماند

و مهم تر از آن این است که

دنیا آنقدر کوچک است که شک ندارم در جایی دیگر و با نامی دیگر دوباره مسیرمان یکی خواهد شد

و شاید آن وقت تو شروع کنی برای من نامه بنویسی و تغزل کنی.

زیبا نمی شود؟

و چقدر غزل خواندن تو زیبا می شود

وقتی من سراپا گوش باشم و تو تغزل.

آن وقت من بی درنگ جواب نامه هایت را خواهم نوشت .

حتی اگر به سلامی از دور .

دوستت دارم.موفق و پیروز باشی.

منتظر نامه های بعدی من باش.دوستدار همیشگی تو.

شاه یحیی:به : بت زیبای من.


نوشته شده در دوشنبه 93/7/14ساعت 12:25 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

بی فروغ تر از همیشه

در کرانه ی ساحلی سفید

تنها ایستاده ام

دریایی ندارم

اقیانوسی نیز نیست

ساحل دفترچه ای آبی رنگ

در دستان مردی که گونه اش سرخ شد

تنها قرارگاه قلب بی قرار من است.

اما قرارگاه من

آن دفترچه ی آبی رنگ

برای همیشه

به روی من

بسته می ماند.



شاه یحیی : به : م. ن.


نوشته شده در دوشنبه 93/7/14ساعت 12:10 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

 Design By : Pichak