دوستم سلام
از ندیدنت چند ماه می گذرد .
و نبودنت و ندیدنت در دلم لانه کرده است .
دلتنگت شده ام .
کاش برگردی .
کاش دوباره ببینمت .
دلم حرف های نگفته ی زیادی دارد که تا تو نباشی بر زبانم جاری نمی شود .
راستی هفته ی قبل " بت زیبای دیوانه ام را دیدم " سرگشته و غمگین بود .
دوست داشتم نزدیک بروم اما نمی شد .
چشم های غریبه در آنجا زیاد بود .
صبر کردم جلسه تمام شود . اما او زود رفت .
هر چه دنبالش گشتم پیدایش نکردم .
من ماندم و حسرت ندیدنش .
من ماندم و جای خالی ای که هیچ کس نمی توانست آن را پر کند .
من ماندم و افسوس هایی مداوم .
دعا کن برایم و زود به دیدارم بشتاب که سخت دلتنگم .
دوست همیشگی تو
شاه یحیی : به پیر میکده
عهد کرده بودم برایت نامه ننویسم .
اما چه کنم که دلتنگی امانم را بریده است و نمی توانم با آن کنار بیایم .
پیش از این دلم را به نامه هایی که برایت می نوشتم خوش کرده بودم .
همان نامه هایی که هیچ وقت نمی خواندی .
همان نامه ها آری .
ولی نمی شود و نمی توانم بر عهد خود پابرجا بمانم .
تو که نامه هایم را نمی خوانی . پس نوشتن یا ننوشتن آن فرقی به حالت ندارد.
دوباره می نویسم .
دوباره برایت نامه می نویسم .
من نمی توانم پابند عهدی باشم که از پس آن بر نمی آیم .
از هفته قبل که از دور دیدمت دلم آتش گرفته است و چقدر آن روز دوست داشتم به تو سلام دهم و از احوالت جویا شوم .
راستی چرا آنقدر زود رفتی .
من دوست داشتم تا آخر تماشایت کنم .
کاش دوباره ببینمت .
شاه یحیی : به بت زیبای من
Design By : Pichak |