خسته به اینجا می آیم
به امید آرامش
وبه شوق آرزویی که محال نیست
ممکن هم نیست ، گویا ..
اینجا صبر ایوب ،
مرا به سوی خود می خواند
گناه یونس ،
مرا با خود غرق می کند
ولی خیال او ،
باز از راه به دَرَم می کند
جستجویش بی آبرویم می کند ..
خستگی در تنم می ماند
و درد در جانم ..
تو به یقین کریمه ای
من در گدایی نا پخته ام ..
همیشه دستم را گرفته ای بی آنکه بخواهم
این بار هم بگیر، امّا
دست و دلم را با هم ..
پیرمیکده * د. ح. ح. م .س. 93
نوشته شده در پنج شنبه 93/4/5ساعت
7:8 عصر توسط shahyahyapiremeykade نظرات ( 2 ) |
Design By : Pichak |