سلام بر شا ه یحیی دوست بزرگوار وعزیزم و سلام بر بت زیبایش آمدم مثل همیشه رفتنم دست خودم نیست پیرمیکده * او بگفتا که در آن آرامش من بگفتم پس از آن نارامش اوبگفتا که دلت هم آید ؟! من بگفتم که سرم هم ناید اوبگفتا کمی هم آزادی من بگفتم تو کجا نازادی اوبگفتا بعدِ تو آواره ام گفتمَش بی بارِ تو نا واره ام اوبگفتا این زِ آقایی بُوَد گفتمش این کار نا قایی بُوَد اوبگفتا که تو آگاهی ز من ؟! گفتمش آخر تو ناگاهی ز من پیرمیکده* ب. ه. ع. تسلام
بت زیبای من سلام.
امیدوارم عنوان نامه ام متعجبت نکند؛
ولی درست نوشته ام؛شک نکن.
این اخرین نامه ای است که برایت می نویسم.
نمی خواهم از من ناراحت شوی
و نمی خواهم گمان کنی به
"سودایی شبیه سراب "
تو را فراموش کرده ام.
اما حس می کنم نامه هایم تو را می آزارد
و نوشتنش درست نیست.
پس ببخش که اگر نامه ای ننویسم
و ببخش که اگر از خود برایت نگویم.
امید که همیشه در سلامت باشی
و امید که بتوانی عذر مرا بپذیری.
دوست دار تو
شاه یحیی:به :بت زیبای من
دهه را نیستم.
نه در روضه ها و نه در هیئت ها
و نه می توانم به حرم بروم .
هنوز نرفته ،دلتنگم.
هر بار که هیئت رفتید حواستان باشد به جای من هم حاضری بزنید،
مثل وقت هایی که سر کلاس از استاد برایم حاضری می گرفتید
و بگویید "دلش می خواست اینجا بماند".
می گویند"امام حسین علیه السلام"زود راضی می شوند.
شاه یحیی:به: همه دوستانی که از این خانه دیدن می کنند.
سلام
بعد از روزها و هفته ها
،دوست ندارم بگویم ماه ها ،
و هیچ وقت نمی خواهم بشود ماه ها و سال ها،
به خانه خودت خوش آمدی
شاه یحیی:یه پیر میکده
Design By : Pichak |